-
بهار این یادداشت ماجرای عشق منو تو رو تفسیر می کنه......!
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 11:33
افلاطون می گه: اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی نگیرش، چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه، اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی، اگه عقلت عاشق شد، بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه
-
همیشه با بهاره جونم
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 11:23
همیشه با تو با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام مرا از تو گریزی نیست ، چنانکه جسم را از روح و زمین را از اسمان و درخت را از افتاب تو دلیل من برای حیات بودی و هستی و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام علت بودن من تو هستی پاسخ من به اغاز و پایان زندگی این است : « همیشه با تو...
-
بهار عکسا رو واسه تو گذاشتم
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 11:21
-
باز هم واسه بهاره جونم که مشتری دائم حرفامه
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 11:11
دوست داشتن دوست داشتن از عشق برتر است . عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال . عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با آن اوج می یابد ....
-
برای بهاره جونم
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 11:02
از دوست داشتن امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهش ها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری، آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا حذر کردن شب پر از...
-
میم مثل مادر
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1386 16:50
محمود مختاری می دونم که ساده ام. اینو تا حالا چند باربهم گفته. ولی چیکار کنم... دوستش دارم، بچه مه. هنوزم که هنوزه براش غذا گرم می کنم و منتظر می شینم تا بیاد. با این که از وقتی این دختره رو نامزد کرده زودتر از ساعت دوازده شب پیداش نمی شه. امشب از اول شب دلم عجیب شور می زد. فکر می کردم شاید مال اینه که امشب سال آقاشه...
-
داستانک های قشنگ !!!خیلی باحاله بهار حتما بخون
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1386 16:39
آرزوهای بزرگ ته دل هرکس یه آرزوی بزرگ بود که در عین سادگی هرگز برآورده نشده بود... جارو میخواست یکبار هم که شده خودشو تمیز کنه... آینه میخواست خودشو ببینه... دوربین عکاسی آرزو داشت کسی یکبار از اون هم عکس بندازه... لغتنامه میخواست معنی خودش رو بفهمه... بازگشت گفت دیگه هرگز بر نمیگردم... راه خودش و گرفت و رفت......